فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Bathing Suit

ˈbeɪðɪŋˈsuːt ˈbeɪðɪŋsuːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bathing suits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A2
    مایو، لباس شنا
    • - I need to buy a new bathing suit for our beach vacation next week.
    • - باید مایوی جدیدی برای تعطیلات ساحلی هفته‌ی آینده بخرم.
    • - She looked stunning in her pink bathing suit.
    • - در لباس شنای صورتی‌اش خیره‌کننده به نظر می‌رسید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bathing suit

  1. noun swimming suit
    Synonyms: bathing costume, beach costume, bikini, clothing for swimming, sunning, jams, maillot, one-piece, one-piece bathing suit, one-piece suit, string bikini, swimming trunks, swimsuit, swimwear, tank suit, thong, trunks, two-piece, two-piece bathing suit, two-piece suit

ارجاع به لغت bathing suit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bathing suit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bathing-suit

لغات نزدیک bathing suit

پیشنهاد بهبود معانی