پزشکی مه مغزی، اختلال فکری، عدم وضوح ذهنی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His brain fog made it difficult to focus on the task at hand.
اختلال فکری او تمرکز روی کار را دشوار میکرد.
She tried to combat her brain fog with hydration and rest.
او سعی کرد با هیدراتاسیون و استراحت با مه مغزی خود مبارزه کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «brain fog» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brain-fog