فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Breakaway

ˈbreɪkəweɪ ˈbreɪkəweɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive adverb
    فرار، استعفا، جدایی، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو، رم
    • - The breakaway region formed a new republic.
    • - ناحیه‌ی جدا شده، جمهوری جدیدی را تشکیل داد.
    • - the breakaway group in the party
    • - گروه جدایی‌طلب (انشعابی) حزب
    • - Their breakaway left the party weakened.
    • - انشعاب آنان حزب را تضعیف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد breakaway

  1. noun The act of breaking away or withdrawing from
    Synonyms: breaking away
  2. adjective Having separated or advocating separation from another entity or policy or attitude
    Synonyms: fissiparous, repudiatory, separatist, revolutional

ارجاع به لغت breakaway

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breakaway» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breakaway

لغات نزدیک breakaway

پیشنهاد بهبود معانی