با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Breakaway

ˈbreɪkəweɪ ˈbreɪkəweɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
فرار، استعفا، جدایی، هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو، رم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The breakaway region formed a new republic.
- ناحیه‌ی جدا شده، جمهوری جدیدی را تشکیل داد.
- the breakaway group in the party
- گروه جدایی‌طلب (انشعابی) حزب
- Their breakaway left the party weakened.
- انشعاب آنان حزب را تضعیف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breakaway

  1. noun The act of breaking away or withdrawing from
    Synonyms: breaking away
  2. adjective Having separated or advocating separation from another entity or policy or attitude
    Synonyms: fissiparous, repudiatory, separatist, revolutional

ارجاع به لغت breakaway

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breakaway» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breakaway

لغات نزدیک breakaway

پیشنهاد بهبود معانی