فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Breaking Point

ˈbreɪkɪŋˈpɔɪnt ˈbreɪkɪŋpɔɪnt

معنی‌ها

نقطه‌ی شکست (میزان فشاری که موجب شکستن یا شکسته شدن مصالح و غیره می‌گردد)

سرحدی که پس از آن شخص اختیار از دست می‌دهد و یا از جا در می‌رود، طاقت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد breaking point

  1. noun extreme tension
    Synonyms:
    tension overstrain overextension spreading too thin snapping point

Idioms

to reach one's breaking point

کارد به استخوان (کسی) رسیدن، بی‌تاب شدن

ارجاع به لغت breaking point

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breaking point» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/breaking point

لغات نزدیک breaking point

پیشنهاد بهبود معانی