معنی carrousel به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌkærəˈsel ˌkærəˈsel

معنی

noun

گردونه، چرخ فلک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد carrousel

noun A conveyer belt that carries luggage to be claimed by air travelers

Synonyms: carousel, luggage carousel, luggage carrousel
noun A large, rotating machine with seats for children to ride or amusement

Synonyms: carousel, merry-go-round, roundabout, whirligig

ارجاع به لغت carrousel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «carrousel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/carrousel

لغات نزدیک carrousel

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

glasses glass ticket taxi wheel boat water pail cafe trousers bedroom table nose bird elephant box money towel