فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Clearheaded

ˌklɪərˈhedɪd klɪəˈhɛdɪd
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: clear-headed

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    حواس‌جمع، تیزهوش، باذکاوت، بافهم
    • - Despite the chaotic situation, John remained clear-headed and made the right decision.
    • - علی‌رغم اوضاع آشفته، جان هم‌چنان حواس‌جمع بود و تصمیم درستی گرفت.
    • - In stressful situations, it's important to remain clearheaded and not let emotions cloud your judgment.
    • - مهم است که در موقعیت‌های استرس‌زا باذکاوت باشید و اجازه ندهید احساسات قضاوت شما را تحت‌الشعاع قرار دهند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد clearheaded

  1. adjective lucid
    Synonyms: sensible, perceptive, unconfused, composed

ارجاع به لغت clearheaded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clearheaded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clearheaded

لغات نزدیک clearheaded

پیشنهاد بهبود معانی