آخرین به‌روزرسانی:

Cross-country

ˈkʌntriː ˈkrɒsˈkʌntrɪ

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb

(از میان دشت و صحرا و راه‌های فرعی و نه از طریق شاهراه) از راه فرعی، از میان دشت و صحرا

He walked cross-country to school.

او میان بر (از میان دشت و صحرا) به مدرسه رفت.

noun adjective adverb

(ورزش‌های دو و میدانی) دو صحرایی، صحرایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

a 10 kilometer cross-country race

مسابقه‌ی دو صحرایی ده کیلومتری

cross-country skiing

اسکی صحرایی

adjective adverb noun

سراسری، در سرتاسر کشور (یا ناحیه)

a cross-country flight

پرواز سراسری (با هواپیما)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cross-country

  1. adjective
    Synonyms:
    directly across the fields off the roads as-the-crow-flies through field and wood

ارجاع به لغت cross-country

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cross-country» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cross-country

لغات نزدیک cross-country

پیشنهاد بهبود معانی