فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cross-country

ˈkʌntriː ˈkrɒsˈkʌntrɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective adverb
    (از میان دشت و صحرا و راه‌های فرعی و نه از طریق شاهراه) از راه فرعی، از میان دشت و صحرا
    • - He walked cross-country to school.
    • - او میان بر (از میان دشت و صحرا) به مدرسه رفت.
  • noun adjective adverb
    (ورزش‌های دو و میدانی) دو صحرایی، صحرایی
    • - a 10 kilometer cross-country race
    • - مسابقه‌ی دو صحرایی ده کیلومتری
    • - cross-country skiing
    • - اسکی صحرایی
  • adjective adverb noun
    سراسری، در سرتاسر کشور (یا ناحیه)
    • - a cross-country flight
    • - پرواز سراسری (با هواپیما)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cross-country

  1. adjective
    Synonyms: across the fields, through field and wood, off the roads, as-the-crow-flies, directly

ارجاع به لغت cross-country

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cross-country» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cross-country

لغات نزدیک cross-country

پیشنهاد بهبود معانی