با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Eastbound

ˈiːstbaʊnd ˈiːstbaʊnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective
    به‌سوی شرق، رو به مشرق
    • - Eastbound traffic is very heavy.
    • - ترافیک از سوی خاور بسیار سنگین است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد eastbound

  1. adjective Moving toward the east
    Synonyms: eastward

لغات هم‌خانواده eastbound

ارجاع به لغت eastbound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «eastbound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/eastbound

لغات نزدیک eastbound

پیشنهاد بهبود معانی