امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Endocrine

ˈendəkrɪn ˈendəʊkrɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun adjective
غده تراوش‌کننده‌ی داخلی، غده بدون مجرا و به داخل ترشح‌کننده، غده درون‌تراو، درون‌ریز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد endocrine

  1. noun The secretion of an endocrine gland that is transmitted by the blood to the tissue on which it has a specific effect
    Synonyms: hormone, internal secretion
  2. noun Any of the glands of the endocrine system that secrete hormones directly into the bloodstream
    Synonyms: endocrine-gland, ductless-gland
  3. adjective Of or belonging to endocrine glands or their secretions
    Synonyms: exocrine, endocrinal, eccrine, gonadal, holocrine, luteal, merocrine, ovarian, pancreatic, prostatic, thymic, thyroidal
    Antonyms: exocrine

ارجاع به لغت endocrine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «endocrine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/endocrine

لغات نزدیک endocrine

پیشنهاد بهبود معانی