شروع کردن، آغاز کردن، وارد شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She entered on a love affair.
او وارد رابطهای عاشقانه شد.
I entered on a new career last month.
ماه گذشته، شغل جدیدی را شروع کردم.
1- آغاز کردن، شروع کردن 2- استفاده بردن از، متمتع شدن، بهره گرفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enter on» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enter-on