با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Feeder

ˈfiːdər ˈfiːdə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    خوراک‌دهنده، (غذا) خورنده، چرنده، (در جمع) چارپایان پرواری، رود فرعی، بطری پستانک‌دار، سوخت رسان، ناودان
    • - a feeder line
    • - خط فرعی (برای وسایط نقلیه)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد feeder

  1. noun An outdoor device that supplies food for wild birds
    Synonyms: eater, bird feeder, birdfeeder
  2. noun A branch that flows into the main stream
    Synonyms: tributary, confluent, affluent
  3. noun A machine that automatically provides a supply of some material
    Synonyms: self-feeder

ارجاع به لغت feeder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feeder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/feeder

لغات نزدیک feeder

پیشنهاد بهبود معانی