شکل جمع:
fireworksآتشبازی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
There were fireworks on his birthday.
روز تولدش آتشبازی بود.
The loud bang of a firework startled everyone at the park.
صدای بلند وسیلهی آتشبازی همه را در پارک مبهوت کرد.
فریاد بلند (از عصبانیت)، جنگ و مرافعهی پرسروصدا، جاروجنجال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I could hear the distant sound of firework, indicating an argument had broken out.
صدای فریاد بلندی را از دور میشنیدم که نشان میداد مشاجرهای صورت گرفته است.
As tensions rose, a firework of furious words filled the room.
با افزایش تنش، فریاد بلند از کلمات عصبانی اتاق را فرا گرفت.
احساس زیاد (بین دو نفر)
Their eyes locked across the crowded room, and a firework exploded within their hearts.
چشمان آنها در اتاق شلوغ قفل شد و احساس زیادی در قلب آنها آشکار شد.
The firework between them was undeniable.
احساس زیاد بین آنها غیرقابل انکار بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «firework» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/firework