شکل جمع:
flagshipsگل سرسبد، پرچمدار (برترین یا مهمترین کالای تولیدی یک شرکت) اصلی، مهم، عمده (برنامه و مدل اتومبیل و غیره)
The new smartphone is the company's flagship product.
این گوشی هوشمند جدید محصول پرچمدار این شرکت است.
The flagship campaign of the organization was a huge success.
کمپین اصلی این سازمان موفقیت بزرگی به دنبال داشت.
ناو سرفرماندهی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The flagship's flag fluttered in the wind.
پرچم ناو سرفرماندهی در باد به اهتزاز درآمد.
The crew prepared the flagship for departure.
خدمه ناو سرفرماندهی را برای حرکت آماده کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flagship» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flagship