گذشتهی ساده:
fuckedشکل سوم:
fuckedسومشخص مفرد:
fucksوجه وصفی حال:
fuckingشکل جمع:
fucksناپسند گاییدن، کردن، سکس کردن
He fucked his GF last night.
دوستدخترش رو دیشب گایید.
They decided to fuck in the hotel room.
تصمیم گرفتند در اتاق هتل سکس کنند.
She whispered in his ear, "I want you to fuck me right here, right now."
توی گوشش زمزمه کرد: «ازت میخوام همینجا، همین الان من رو بکنی.»
ناپسند گایش، سکس، مقاربت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The college students were caught having a fuck in the dormitory, resulting in their expulsion.
دانشجویان کالج در حال گایش در خوابگاه دستگیر شدند و در نتیجه آنها را اخراج کردند.
They had a quick fuck in the backseat of the car before heading into the party.
آنها قبل از رفتن به مهمانی، در صندلی عقب ماشین سکس سریعی داشتند.
ناپسند کس، بکن (شریک جنسی)
She found a new fuck.
یه بکن جدید پیدا کرد.
He was looking for a fuck.
دنبال یه کس میگشت.
لعنتی (برای ابراز خشم و انزجار و غیره)
Fuck! I cut my finger again.
لعنتی! ...دوباره انگشتم را بریدم.
Fuck! I can't believe I missed the bus again!
لعنتی! باورم نمیشه دوباره از اتوبوس جا موندم!
ریدن به، گه زدن به، شاشیدن به، خراب کردن (چیزی)
I can't believe you fucked up the presentation with those mistakes.
باورم نمیشه با اون اشتباهها گه زدی توی ارائه.
We'll fuck our chances of success.
میرینیم توی شانس موفقیتمون.
گم شدن
(عامیانه) 1- خراب کردن (دستگاه یا چیزی)، به هم زدن
2- (بهویژه روانی و احساسی) گیج کردن، مغشوش کردن
کسچرخ زدن، کسموش چال کردن (تلف کردن زمان برای انجام کارهایی که مهم نیستند)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fuck» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fuck