گذشتهی ساده:
fuckedشکل سوم:
fuckedسومشخص مفرد:
fucksوجه وصفی حال:
fuckingشکل جمع:
fucksعامیانه ناپسند گم شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The persistent telemarketer kept calling, so I finally told him to fuck off and hung up.
بازاریاب تلفنی سمج مدام زنگ میزد؛ دست آخر به او گفتم گم شود و تلفن را قطع کردم.
The rude customer wouldn't stop complaining, so I finally told him to fuck off.
مشتری گستاخ دائماً شکایت میکرد؛ آخر سر به او گفتم گم شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fuck off» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fuck-off