Grandad

ˈɡrændæd ˈɡrændæd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

A2
پدربزرگ (در زبان کودکان)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grandad

  1. noun the father of your father or mother
    Synonyms:
    grandfather grandpa granddad granddaddy gramps

ارجاع به لغت grandad

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grandad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grandad

لغات نزدیک grandad

پیشنهاد بهبود معانی