Grandchild

ˈɡræntʃaɪld ˈɡræntʃaɪld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    grandchildren

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
نوه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Their grandchild is starting school this year.
- نوه‌ی آن‌ها امسال به مدرسه می‌رود.
- The grandparents bought toys for all their grandchildren.
- پدربزرگ و مادربزرگ برای همه‌ی نوه‌هایشان اسباب‌بازی خریدند.
- She loves spending time with her grandchildren.
- او عاشق وقت‌گذرانی با نوه‌هایش است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grandchild

  1. noun a child of one's son or daughter

ارجاع به لغت grandchild

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grandchild» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grandchild

لغات نزدیک grandchild

پیشنهاد بهبود معانی