(در مراسمی رسمی) به منصبی گماشتهشده، منصوبشده، معرفیشده
the inducted university chancellor
رئیس دانشگاهِ منصوبشده
The inducted mayor was killed.
شهردارِ منصوبشده، کشته شد.
(ارتش) به خدمتِ اجباری درآمده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the inducted army force
عضو غیرداوطلب و اجباریِ ارتش
Some inducted soldiers were escaped.
برخی از سربازان اجباری فرار کردند.
(فیزیک) القاشده، القایی
inducted air mass
تودهی هوایِ القاشده
calculation of inducted currents
محاسبهی جریان القایی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inducted» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inducted