Inhabited

American: ˌɪnˈhæbətəd British: ɪnˈhæbɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    inhabits
  • وجه وصفی حال:

    inhabiting

معنی و نمونه‌جمله

adjective C2
دارای سکنه، مسکونی، زیست‌گردار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- An inhabited island.
- جزیره‌ای که دارای سکنه است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inhabited

  1. adjective occupied
    Synonyms: lived in, populated, peopled, settled, colonized, possessed, owned, rented, tenanted, developed, pioneered, populous

ارجاع به لغت inhabited

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inhabited» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inhabited

لغات نزدیک inhabited

پیشنهاد بهبود معانی