Intercom

ˈɪntərkɑːm ˈɪntəkɒm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
( system intercommunication ) دستگاه مخابره داخل ساختمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- His voice came over the ship's intercom.
- صدای او از پیام‌گیر کشتی به گوش رسید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intercom

  1. noun A communication system linking different rooms within a building or ship etc
    Synonyms: intercommunication-system

ارجاع به لغت intercom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intercom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intercom

لغات نزدیک intercom

پیشنهاد بهبود معانی