فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Inverter

ɪnˈvɜːrt̬ər ɪnˈvɜːtə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

برق فیزیک اینوِرتِر، وارون‌گر، مبدل جریان مستقیم به متناوب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The technician repaired the faulty inverter in record time.

متخصص فنی وارون‌گر معیوب را در زمان بی‌سابقه‌ای تعمیر کرد.

He installed a new inverter to power his home during outages.

او یک مبدل جدید برای تامین برق خانه‌اش در هنگام قطع برق نصب کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت inverter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inverter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inverter

لغات نزدیک inverter

پیشنهاد بهبود معانی