فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Jackknife

ˈdʒæknaɪf ˈdʒæknaɪf

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

قیچی کردن (تریلی)

The strong winds caused the truck to jackknife, blocking the entire highway.

وزش باد شدید باعث شد تا کامیون قیچی شود و کل بزرگراه را مسدود کند.

The inexperienced driver panicked and jackknifed the truck.

راننده‌ی بی‌تجربه وحشت کرد و کامیون را قیچی کرد.

noun countable

چاقوی جیبی، چاقوی تاشو (بزرگ)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The chef used a jackknife to quickly chop the vegetables.

سرآشپز از چاقوی جیبی برای خرد کردن سریع سبزیجات استفاده کرد.

The sailor used his jackknife to slice through the thick fishing net.

ملوان از چاقوی تاشوی خود برای بریدن تور ماهیگیری ضخیم استفاده کرد.

noun

ورزش شیرجه‌ی جک، شیرجه‌ی وارونه

The Olympic diver performed a flawless jackknife during the competition.

شیرجه‌رو المپیکی در جریان این مسابقات شیرجه‌ی جک بی‌عیب‌ونقصی را اجرا کرد.

The coach demonstrated the proper form for a jackknife

مربی فرم مناسب شیرجه‌ی وارونه را نشان داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jackknife

  1. noun a large knife with one or more folding blades
    Synonyms:
    pocketknife clasp-knife case-knife Barlow knife
  1. verb
    Synonyms:
    crash twist fold fold-up double-up double-over be wrecked skid into a jackknife

ارجاع به لغت jackknife

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jackknife» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jackknife

لغات نزدیک jackknife

پیشنهاد بهبود معانی