آخرین به‌روزرسانی:

Keychain

ˈkiːˌtʃeɪn ˈkiːˌtʃeɪn

شکل جمع:

keychains

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: key chain

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

دسته‌کلید، جاکلیدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

She found a colorful keychain on the ground.

او دسته‌کلید رنگارنگی را روی زمین پیدا کرد.

This keychain reminds me of my childhood memories.

این جاکلیدی من را یاد خاطرات دوران کودکی‌ام می‌اندازد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد keychain

  1. noun a small ring or chain, often with a decorative or functional item attached, used for holding keys together and keeping them easily accessible

ارجاع به لغت keychain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «keychain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/keychain

لغات نزدیک keychain

پیشنهاد بهبود معانی