بهطور منظم و باقاعده، بهطور قاعدهمند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She methodically organized her desk, placing each item in its proper place.
بهطور منظم و باقاعده میزش را مرتب کرد و هر وسیله را در جای مناسب خود قرار داد.
The detective methodically examined the crime scene.
کارآگاه بهطور قاعدهمند صحنهی جنایت را بررسی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «methodically» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/methodically