آخرین به‌روزرسانی:

Mitten

ˈmɪtn ˈmɪtn

شکل جمع:

mittens

معنی

noun

( mitt ) دستکش دارای یک‌ جا برای چهار انگشت و یک جا برای انگشت شست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mitten

  1. noun
    Synonyms:
    glove mitt boxing-glove gauntlet

Idioms

give (or get) the mitten

(قدیمی - عامیانه) دلدار خود را رد کردن (یا از سوی دلدار خود رد شدن)، ترک معشوق کردن

ارجاع به لغت mitten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mitten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mitten

لغات نزدیک mitten

پیشنهاد بهبود معانی