امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Moodiness

ˈmuːdinəs ˈmuːdinəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
(تغییر ناگهانی و سریع از شادی به عصبانیت و یا بالعکس) دمدمی‌مزاجی، خلق‌وخوی متغیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She suffered from moodiness.
- او از دمدمی‌مزاجی رنج می‌برد.
- His moodiness was hard on the couple's children.
- دمدمی‌مزاجی او برای فرزندان این زوج سخت بود.
noun uncountable
بدخلقی، ترش‌رویی، عبوسی
- Her moodiness had annoyed me.
- بدخلقی او من را آزار داده بود.
- We don’t inherently judge the moodiness of a male face.
- ما ذاتاً درباره‌ی ترش‌رویی چهره‌ی مردانه قضاوت نمی‌کنیم.
پیشنهاد بهبود معانی

لغات هم‌خانواده moodiness

  • noun
    mood, moodiness

ارجاع به لغت moodiness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moodiness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moodiness

لغات نزدیک moodiness

پیشنهاد بهبود معانی