به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Moodiness

ˈmuːdinəs ˈmuːdinəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    (تغییر ناگهانی و سریع از شادی به عصبانیت و یا بالعکس) دمدمی‌مزاجی، خلق‌وخوی متغیر
    • - She suffered from moodiness.
    • - او از دمدمی‌مزاجی رنج می‌برد.
    • - His moodiness was hard on the couple's children.
    • - دمدمی‌مزاجی او برای فرزندان این زوج سخت بود.
  • noun uncountable
    بدخلقی، ترش‌رویی، عبوسی
    • - Her moodiness had annoyed me.
    • - بدخلقی او من را آزار داده بود.
    • - We don’t inherently judge the moodiness of a male face.
    • - ما ذاتاً درباره‌ی ترش‌رویی چهره‌ی مردانه قضاوت نمی‌کنیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

لغات هم‌خانواده moodiness

ارجاع به لغت moodiness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moodiness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moodiness

لغات نزدیک moodiness

پیشنهاد بهبود معانی