عضلانی (اندام و بدن)
The wrestler's muscle-bound legs made it difficult for his opponents to take him down during a match.
پاهای عضلانی این کشتیگیر کار را برای حریفان دشوار میکرد تا او را در طول مسابقه خاک کنند.
The bodybuilder's muscle-bound physique was a result of years of intense weightlifting and exercise.
هیکل عضلانی این بدنساز نتیجهی سالها وزنهبرداری و ورزش سخت و پرفشار بود.
انعطافناپذیر، سفتوسخت، بینرمش، سختگیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The army had become slow, muscle-bound, and backward-looking.
ارتش کند و بینرمش و گذشتهنگر شده بود.
he muscle-bound boss
رئیس انعطافناپذیر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «muscle-bound» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/muscle-bound