با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Nanny

ˈnæni ˈnæni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    nannies

توضیحات

این لغت به شکل nannie نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری nanny رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پرستار بچه، مراقب بچه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She killed her son's nanny.
- او پرستار بچه‌اش را کشت.
- Mary hired a nannie.
- ماری یک پرستار بچه را استخدام کرد.
- a trusted nannie
- پرستار بچه‌ی مورداعتماد
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی مامان‌بزرگ
- no matter what his nanny said, he would be stubborn ...
- صرف نظر از اینکه مامان‌بزرگش چی می‌گفت، اون لج می‌کرد...
- My nannie is the matriarch of our family.
- مامان‌بزرگم مادرسالار خانواده‌ی ماست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nanny

  1. noun children’s nurse
    Synonyms: au pair, baby-sitter, governess, nursemaid, wet nurse

ارجاع به لغت nanny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nanny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nanny

لغات نزدیک nanny

پیشنهاد بهبود معانی