فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Self-composed

ˌselfkəmˈpoʊzd ˌselfkəmˈpəʊzd

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

موسیقی خودسروده، خودساخته

The singer performed a self-composed song that resonated with the audience.

این خواننده آهنگی خودسروده را اجرا کرد که به دل مخاطبان نشست.

The orchestra played a self-composed symphony that was both innovative and captivating.

ارکستر سمفونی خودساخته‌ای را نواخت که هم نوآورانه و هم گیرا بود.

adjective

خوددار، خویشتن‌دار، مسلط بر خود، آرام، خونسرد، متین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The self-composed athlete stayed focused and determined, leading his team to victory.

این ورزشکار مسلط بر خود متمرکز و مصمم ماند و تیمش را به پیروزی رساند.

Despite the chaos around her, she remained self-composed.

علی‌رغم هرج‌ومرج اطرافش، او خویشتن‌دار باقی ماند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد self-composed

  1. adjective
    Synonyms:
    calm collected poised

ارجاع به لغت self-composed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «self-composed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/self-composed

لغات نزدیک self-composed

پیشنهاد بهبود معانی