فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Short-circuit

ʃɔːrtˈsɜrːkɪt ʃɔːtˈsɜːkɪt

معنی‌ها

verb - transitive verb - intransitive

(برق) اتصالی کردن

verb - transitive verb - intransitive

(مقررات یا سلسله مراتب و غیره را) دور زدن، نادیده گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
verb - transitive verb - intransitive

چوب لای چرخ گذاشتن، مختل کردن، کند کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد short-circuit

  1. verb create a short circuit in
    Synonyms:
    short
  1. verb avoid something unpleasant or laborious
    Synonyms:
    bypass avoid get around go around
  1. noun accidental contact between two points in an electric circuit that have a potential difference
    Synonyms:
    short

ارجاع به لغت short-circuit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «short-circuit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/short-circuit

لغات نزدیک short-circuit

پیشنهاد بهبود معانی