مبتلا به تنگی نفس، دچار تنگی نفس، دچار نفستنگی
The short-winded man struggled to keep up with the group as they climbed the steep mountain.
مرد مبتلا به تنگی نفس هنگام بالا رفتن از کوه شیبدار تلاش کرد تا با گروه همراه شود.
The doctor diagnosed the patient as short-winded and prescribed medication to help improve their breathing.
پزشک تشخیص داد که بیمار دچار تنگی نفس است و برای کمک به بهبود تنفس او دارویی را تجویز کرد.
مختصر، کوتاه، موجز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The short-winded meeting ended earlier than expected.
این نشست کوتاه زودتر از حد انتظار به پایان رسید.
The short-winded explanation left me confused and wanting more information.
توضیح مختصر من را سردرگم کرد و خواستار اطلاعات بیشتر شدم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «short-winded» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/short-winded