با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Southern

    ˈsʌðərn ˈsʌðən
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more southern

    • صفت عالی:

      most southern

    توضیحات

    مخفف این لغت S و در انگلیسی آمریکایی .So است.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B1
    جنوبی، اهل جنوب، از طرف جنوب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - a southern wind
    - بادی که از جنوب می‌وزد، باد جنوبی
    - Southern hospitality
    - مهمان‌نوازی‌های جنوب
    noun uncountable
    گویش جنوبی، لهجه‌ی انگلیسی آمریکایی جنوبی
    - The Southern adds a unique flavor to storytelling in the region.
    - گویش جنوبی چاشنی بی‌نظیری به داستان‌سرایی در فضا می‌بخشد.
    - She had a thick Southern accent that was charming to listen to.
    - او لهجه‌ی جنوبی غلیظی داشت که گوش دادن به آن جذاب بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد southern

    1. adjective Situated in or coming from regions of the south
      Synonyms: South Atlantic, confederate, south of the Mason Dixon line, gulf, old south, New South, cotton-raising, tobacco-raising
      Antonyms: northern
    2. adjective From the south; used especially of wind
      Synonyms: southerly, austral, meridional, in the south, of the south, from the south, toward the south, South Atlantic, confederate, south of the Mason Dixon line, gulf, old south, New South, cotton-raising, tobacco-raising, midi

    لغات هم‌خانواده southern

    ارجاع به لغت southern

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «southern» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/southern

    لغات نزدیک southern

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند