امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Temporomandibular Joint Disorder

    tempəroʊmænˌdɪbjələr ˈdʒɔɪnt dɪˌsɔːrdər tempərəʊmænˌdɪbjələ ˈdʒɔɪnt dɪˌsɔːdə
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      temporomandibular joint disorders

    توضیحات

    مخفف این لغت TMJ است.

    همچنین می‌توان از temporomandibular joint dysfunction به‌جای temporomandibular joint disorder استفاده کرد.

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable uncountable
    پزشکی اختلال مفصل گیجگاهی فکی، اختلال مفصل گیجگاهی‌ زیرواره‌ای link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - Temporomandibular joint disorder can lead to headaches and earaches.
    - اختلال مفصل گیجگاهی‌ زیرواره‌ای می‌تواند به سردرد و گوش‌درد منجر شود.
    - Symptoms of temporomandibular joint disorder can vary from person to person.
    - علائم اختلال مفصل گیجگاهی فکی می‌توانند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد temporomandibular joint disorder

    1. noun a group of conditions that affect the temporomandibular joint, which connects the jawbone to the skull, leading to pain, discomfort, and dysfunction in the jaw and surrounding muscles
      Synonyms:
      TMJ TMD

    ارجاع به لغت temporomandibular joint disorder

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «temporomandibular joint disorder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/temporomandibular-joint-disorder

    لغات نزدیک temporomandibular joint disorder

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی