فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unstructured

ʌnˈstrəkʃərd ʌnˈstrʌktʃəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adjective
    بی‌ساختار، سازمان‌نیافته، بی سازمان، شل‌و‌ول، بی‌برنامه، بی‌رویه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unstructured

  1. adjective Not properly distinguished
    Synonyms: unorganized, disorganized, unregulated
  2. adjective Lacking definite structure or organization
    Synonyms: amorphous
    Antonyms: structured

ارجاع به لغت unstructured

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unstructured» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unstructured

لغات نزدیک unstructured

پیشنهاد بهبود معانی