با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Structured

ˈstrʌktʃərd ˈstrʌktʃəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    structures
  • وجه وصفی حال:

    structuring
  • صفت تفضیلی:

    more structured
  • صفت عالی:

    most structured

معنی

adverb C2
ساخت یافته، دارای ساخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد structured

  1. verb To create by combining parts or elements
    Synonyms: composed, shaped, patterned, formed, built
  2. adjective Resembling a living organism in organization or development
    Synonyms: integrated
  3. adjective Having definite and highly organized structure
    Antonyms: unstructured

لغات هم‌خانواده structured

ارجاع به لغت structured

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «structured» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/structured

لغات نزدیک structured

پیشنهاد بهبود معانی