با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Vanity Press (or Publisher)

    American: ˈvænətiˈpresɔːrˈpʌblɪʃər British: ˈvænɪtipresɔːˈpʌblɪʃə
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    (در مقایسه با ناشری که خودش رویِ کتاب سرمایه‌گذاری می‌کند) ناشر چاپ‌کننده‌ی کتاب با هزینه‌ی نویسنده، مؤسسه‌ی منتشرکننده‌ی کتاب با سرمایه‌گذاری صاحب اثر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - Ernest Vincent Wright, author of the novel Gadsby, was unable to find a publisher for his work and ultimately chose to publish it through a vanity press.
    - ارنست وینسنت رایت، نویسنده‌ی رمان گَدزبی، نتوانست ناشری پیدا کند که روی اثر او سرمایه‌گذاری کند. در نهایت تصمیم گرفت آن را برای چاپ در اختیار ناشری قرار دهد که هزینه‌های چاپ را صاحب اثر دریافت می‌کرد.
    - Vanity presses earn their money not from sales of books to readers.
    - ناشران چاپ‌کننده‌یِ کتاب با هزینه‌ی نویسنده، از راه فروش کتاب‌ها به خوانندگان درآمد کسب نمی‌کنند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد vanity press (or publisher)

    1. noun organization for self-publishing
      Synonyms: author-published book, self-published book, small press, vanity publisher

    ارجاع به لغت vanity press (or publisher)

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «vanity press (or publisher)» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vanity-press-or-publisher

    لغات نزدیک vanity press (or publisher)

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی