diffusive, diffuse, scattered, scattering, dispersed, sparse, widespread, excursive, far-flung, rife, straggly, discursive, unfocused
diffusive
diffuse
scattered
scattering
dispersed
sparse
widespread
excursive
far-flung
rife
straggly
discursive
unfocused
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ابرهای پراکنده در آسمان غروبی زیبا پدید آورد.
The scattered clouds in the sky created a beautiful sunset.
او روی دستهی کاغذها کتابی گذاشت تا پراکنده نشوند.
She weighted the stack of papers with a book to prevent it from scattering.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پراکنده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پراکنده