فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Whiteboard

ˈwaɪtbɔːrd ˈwaɪtbɔːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    whiteboards

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    تخته‌سفید، وایت‌برد (وسیله‌ای دارای سطحی وسیع برای نوشتن)
    • - The teacher wrote all the important information on the whiteboard.
    • - معلم تمام اطلاعات مهم را روی تخته‌سفید نوشت.
    • - He used a whiteboard to illustrate his points during the meeting.
    • - او برای نشان دادن نکات خود در جلسه از وایت‌برد استفاده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت whiteboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whiteboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whiteboard

لغات نزدیک whiteboard

پیشنهاد بهبود معانی