آخرین به‌روزرسانی:

ادب به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

رفتار نیکو

فونتیک فارسی

adab
اسم

politeness, civility, politesse, mannerliness, good manners, decency, courteousness, deference, courtesy, refinement, etiquette, urbanity, comity, decorum, decorousness, propriety, gallantry, affability, civilization, finish, form, gentility, grace, taste, punctilio

امیدوارم بار دیگر آن‌قدر ادب داشته باشد که در نزده داخل نشود.

I hope next time he will have enough civility not to barge in before knocking.

شرط ادب آن است که ...

Common courtesy dictates that ...

ادبیات

فونتیک فارسی

adab
اسم

ادبیات literature, literary works, letters, belles-letters

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

او عاشق خواندن ادب کلاسیک در اوقات فراغت است.

She loves reading classic literature in her free time.

او به‌خاطر مجموعه‌ی گسترده‌ی ادبش شناخته شده است.

She is known for her extensive collection of literary works.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ادب

  1. مترادف:
    تادیب تنبیه
  1. مترادف:
    ادبیات فرهنگ
  1. مترادف:
    پاس رعایت متانت نزاکت
  1. مترادف:
    آیین رسم روش نهاد

ارجاع به لغت ادب

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ادب» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ادب

لغات نزدیک ادب

پیشنهاد بهبود معانی