paralyzed, paraplegic, paralytic, cripple, quadriplegic
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تأمین مخارج شوهر افلیج و سه فرزند برای آن زن طاقتفرسا بود.
Supporting a paralyzed husband and three children was hard on her.
دستان کودک افلیج لخت و نحیف بودند.
The paralyzed child's hands were limp and lean.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «افلیج» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/افلیج