trustee, honest, reliable, upright, trusty, forthright, trustworthy, faithful
او فرد امینی است که همیشه واقعیت را میگوید.
She is an honest person who always speaks the truth.
سهامداران امین شرکت
the company's trustee shareholders
regent, trustee
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
امین موسسهی خیریه اطمینان حاصل کرد که مبالغ اهداشده به درستی استفاده میشوند.
The trustee of the charity organization ensured that donations were used appropriately.
امین دانشگاه پیشنهاد داد به پروژهی دانشآموز بودجه تخصیص دهد.
The university trustee offered to fund the student's project.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «امین» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/امین