آخرین به‌روزرسانی:

بازی کردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / baazi kardan /

to play (a game), to game, to sport, to participate in a game

در فعالیتی سرگرم‌کننده شرکت کردن

بیلیارد بازی کردن

play pool

او چوبی را برداشت و با دوستانش شروع به هاکی بازی کردن کرد.

He picked up a stick and started playing hockey with his friends.

فعل لازم
فونتیک فارسی / baazi kardan /

to play, to act, to enact, to perform

ایفای نقش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

در فیلم بازی کردن

to play in a film

بسیاری از هنرمندان بلندپرواز آرزو دارند روزی در سینما بازی کنند.

Many aspiring artists dream to act in film one day.

فعل لازم
فونتیک فارسی / baazi kardan /

to play with, to toy with, to fiddle with, to tamper with, to twiddle, to fool around with

با چیزی ور رفتن

بچه‌ها عاشق بازی کردن با ریسه‌های تزئینی رنگارنگ بودند.

The children loved playing with the colorful tinsel.

دخترم عاشق بازی کردن با عروسکش است.

My daughter loves playing with her dolly.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت بازی کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بازی کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بازی کردن

لغات نزدیک بازی کردن

پیشنهاد بهبود معانی