childish, infantile, juvenile, puerile
رفتار داماد خیلی بچگانه بود.
The groom's behavior was very infantile.
رفتار آن مرد بچگانه بود.
That man's behavior was juvenile.
او چند اظهار نظر بچگانه کرد.
He made a few childish observations.
children's, baby-
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
در اینجا انواع لباسهای بچگانه به فروش میرسد.
All kinds of children's clothes are sold here.
کتابهای بچگانه بهزیبایی تصویرسازی شده بودند.
The children's books were beautifully illustrated.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بچگانه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بچگانه