آخرین به‌روزرسانی:

بی‌حس شدن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / bihess shodan /

to become numb, to become insenstate, to become unfeeling, to lose the sense of feeling, to become anesthetized

بدون احساس شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

با کاهش دما، انگشتانم شروع به بی‌حس شدن کردند.

As the temperature dropped, my fingers started to become numb.

در لحظات بحران، برخی از افراد نسبت به ترس‌هایشان بی‌حس می‌شوند.

In moments of crisis, some people become insensate to their fears.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت بی‌حس شدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بی‌حس شدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بی‌حس شدن

لغات نزدیک بی‌حس شدن

پیشنهاد بهبود معانی