جانشین به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

خلف، جایگزین، بدل، قائم‌مقام

فونتیک فارسی

jaaneshin
اسم
successor, heir, replacement, surrogate, relief, double, deputy, stand-in, substitute, alternate, acting, fill-in

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

- پادشاه پسر دوم خود را به‌عنوان جانشین برگزید.

- The king designated his second son as his successor.

- او علی را به عنوان جانشین خود برگزید.

- He singled Ali out as his successor.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد جانشین

ارجاع به لغت جانشین

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «جانشین» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/جانشین

لغات نزدیک جانشین

پیشنهاد بهبود معانی