فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

حساب کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • محاسبه کردن
  • فونتیک فارسی

    hesaab kardan
  • فعل لازم
    to calculate, to figure, to compute
    • - ناصر مبلغ بدهی خود را دقیقاً حساب کرد.

    • - Nasser carefully calculated the amount he owed.
    • - این ابزارها فواصل را دقیق حساب می‌کنند.

    • - These instruments compute distances precisely.
  • شمردن
  • فونتیک فارسی

    hesaab kardan
  • فعل لازم
    to number, to count
    • - داور خطاهای من را حساب نکرد.

    • - The referee did not count my misses.
    • - گل‌شمار هاکی در پایان بازی گل‌های هر تیم را حساب کرد.

    • - The hockey scorer numbered the goals for each team at the end of the game.
  • ارزش قائل شدن، روی چیزی حساب کردن
  • فونتیک فارسی

    hesaab kardan
  • فعل لازم
    to reckon, to take into account, to expect, to count, to regard
    • - روی قول تو حساب می‌کنم.

    • - I reckon on your promise.
    • - آن‌ها را از دوستان خود حساب می‌کنم.

    • - I reckon them my friends.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد حساب کردن

ارجاع به لغت حساب کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «حساب کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/حساب کردن

لغات نزدیک حساب کردن

پیشنهاد بهبود معانی