to woo, to propose marriage, to court, to act as a suitor, to ask for someone's hand
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او از دختر من خواستگاری کرد.
He asked for my daughter's hand.
وقتی از او خواستگاری کردی چه واکنشی نشان داد؟
What reaction did she show when you proposed to her?
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خواستگاری کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خواستگاری کردن