با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

خوش به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • شاد
  • فونتیک فارسی

    khosh
  • صفت
    happy, gay, breezy, cheerful, glad, genial, pleased, joyous, content, jocund, carefree
    • - خبر خوش او را سر حال آورد.

    • - The good news put him in fine fettle.
    • - روزهای خوش جوانی من

    • - the happy days of my youth
  • خوب
  • فونتیک فارسی

    khosh
  • صفت قید
    ادبی good, well, pleasant, sweetly, delicious, gently, merrily
    • - بوی خوش گلهای بهاری

    • - the delicious smell of spring flowers
    • - بوی خوش کلوچه‌های تازه فضا را پر کرده بود.

    • - The pleasant aroma of fresh cookies filled the air.
  • خوب، خوشحال
  • فونتیک فارسی

    -khosh
  • سازه‌ی پیوندی
    well, happy, good
    • - آن دو زن زیبا و خوش‌لباس

    • - those two dainty, well-dressed women
    • - خوش‌رفتار

    • - well-behaved
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد خوش

ارجاع به لغت خوش

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خوش» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خوش

لغات نزدیک خوش

پیشنهاد بهبود معانی