to blow, to breathe (upon or into), to blast, to puff, to fan
هوای سرد در زمستان از سمت شمال میدمد.
Cold air blows in from the north during winter.
آفتاب به صبح سرد گرما میدمد.
Sunshine breathes warmth into the cold morning.
to rise, to dawn
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
افق با نور طلایی دمید.
Dawned the horizon with golden light.
آنها بادبانهای قایق را وقتی خورشید شروع به دمیدن میکند بالا میبرند.
They rise the sails of the boat as the sun begins to rise.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دمیدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دمیدن