فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

برآمدن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

درآمدن، طلوع کردن

فونتیک فارسی

baraamadan
فعل لازم

to rise, to come up, to emerge

خورشید از افق شروع به برآمدن کرد.

The sun began to rise over the horizon.

پس‌از طوفان، رنگین‌کمانی در آسمان شروع به برآمدن کرد.

After the storm, a rainbow started to emerge in the sky.

توانستن، انجام شدن

فونتیک فارسی

baraamadan
فعل لازم

to be able to, to cope, to be inferred, to be accomplished, to elapse

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

با کمک، امیدوارم بتوانم از پس استرسم برآیم.

With support, I hope to be able to manage my stress.

آن‌ها باید یاد بگیرند که از پس تغییرات غیرمنتظره بربیایند.

They must learn to cope with unexpected changes.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد برآمدن

  1. مترادف:
    بالا آمدن
    متضاد:
    پایین رفتن

ارجاع به لغت برآمدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «برآمدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برآمدن

لغات نزدیک برآمدن

پیشنهاد بهبود معانی